همیشه با من تو این خیابون قدم میزد حیف
میگفت محاله بیاد یه روزی روزایه بد حیف
باید میگفتم دوسش ندارم چشامو خوند حیف
میگفت میمونه اگه بتونه اما نموند حیف
میگفت بمیره نمیگه میره تا اینو گفت رفت
تا اومدم بهش بگم تو رویات یادم نیوفت رفت
میگفت بمیره نمیگه میره تا اینو گفت رفت
تا اومدم بهش بگم تو رویات یادم نیوفت رفت
رفت رفت…
بجز یه دل که شکسته چیزی برام نذاشت حیف
با اینکه خیلی هواشو داشتم دوسم نداشت حیف
خودش نمیگفت خودم میدونم که خسته بود حیف
شاید دلش رو یکی یه جایی شکسته بود حیف
حیف …
میگفت بمیره نمیگه میره تا اینو گفت رفت
تا اومدم بهش بگم تو رویات یادم نیوفت رفت
میگفت بمیره نمیگه میره تا اینو گفت رفت
تا اومدم بهش بگم تو رویات یادم نیوفت رفت
رفت رفت…